حقیقت و واقعیت

فرهنگی-اجتماعی-سیاسی

حقیقت و واقعیت

فرهنگی-اجتماعی-سیاسی

آنچه که برای این حقیر از همه مهمتر است مسائل فرهنگی است و آن شاخه های بسیاری دارد از جمله؛ اعتقادی- مذهبی- رادیو-تلویزیون- سینما- انواع هنر- ادبیات- اندیشه-کتاب، روزنامه و... که تماماً زیرمجموعه فرهنگی هستند.
ب- مسائل اجتماعی نیز برای بنده از اهمیت بسیاری برخوردار است که اغلب با موضوعات فرهنگی ارتباط نزدیکی دارد و در جای خود باید با هم مطمح نظر باشند که عبارتنداز: آموزشی- علمی- ایثارگران- شهیدوشهادت- بهداشت و درمان- جوانان- زنان و خانواده- شهری و رفاهی- قضایی و انتظامی گردشگری- ورزشی- طنز- حکایات و روایات و ...
ج- مسائل سیاسی نیز در جای خود قابل توجه است. آن هم به معنای آنکه سیاسی باشیم نه سیاسی کار! و سیاست باز! سیاستی که برپایه؛ بصیرت، خردمندی، هوشیاری و بیداری، تعقل و تدبر، حقگویی و حق طلبی، آزاداندیشی، فقط بندگی خدا و رهایی از غیر او و سر به فرمان اولیاء الهی بودن باشد. سیاستی که ستون خیمه آن قرآن و دین باشد یعنی همانی که گفته شده است. و مصداق تمام و کمال آن مولای انس و جان، حقیقت قرآن، قسیم دوزخ و جنان، صاحب زمین و زمان، امیر مؤمنان، حضرت علی بن ابیطالب و اولاد معصوم آن حضرت (سلام الله علیهم) هستند.
و غیر از این، می شود سیاست دغل بازان و فریب کاران و ریاکاران که در هر لباس و ملت و مذهبی دیده می شوند که باید از آنان به خدا پناه برد و با آگاهی و بصیرت از آنان برحذر بود.

روضه فاطمیه از زبان حضرت زهرا

يكشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۳۵ ب.ظ

روضه حضرت زهرا(س) از زبان مبارک خودشان؛


دیلمی می‏گوید: زهرا(س) ماجرای خود را به تفصیل بیان فرموده است. از جمله فرمود:


«...سپس قنفذ را با عمربن خطاب و خالدبن ولید به خانه ما فرستادند تا پسرعمویم علی را برای بیعت زیانبار خود به سقیفه بنی‏ ساعده بیرون برند. علی که مشغول انجام وصیّت رسول خدا (ص)، درباره همسران او، تألیف قرآن و پرداخت هشتادهزار درهم به سفارش آن حضرت بود، با آنان بیرون نرفت.

پس هیزم زیادی در مقابل در خانه ما جمع کردند و آتش آوردند تا خانه و ما را به آتش کشند. من پشت در ایستادم و آنان را به خدا و پدرم قسم دادم که دست از ما بردارند و ما را یاری کنند.

عمر، تازیانه را از دست قنفذ-غلام ابوبکر-گرفت و با آن به بازویم زد، چنانکه تازیانه همچون بازوبند به دور بازویم حلقه زد.

عمر لگدی به در کوبید و آن را به طرف من فشار داد و من که آبستن بودم، به صورت روی زمین افتادم. آتش شعله می‏ کشید و صورتم را می‏ گداخت.

عمر چنان به صورتم سیلی زد که گوشواره‏ ام بر زمین افتاد و درد زایمان به سراغم آمد. پس محسن را کشته بی‏گناه سقط کردم.

این است امّتی که می‏ خواهد بر من نماز بخواند؟! در حالی که خدا و رسول از آنان بیزاری جسته‏ اند. من نیز از آنان برائت می‏جویم«

*****
بحار الانوار، ج 30، ص 348 - 350، به نقل از ارشاد القلوب دیلمی

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۱۰
محمود عدالت منش

نظرات  (۲)

لعن علی عدوک یا علی
اولی و دومی و سومی
بر دشمن مرتضی علی لعنت
بر قاتلان حضرت زهرا لعنت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی